غزل مناجات با خداوند رحمان
آمـدم دیــرآمـدم امـا به هـر حـال آمـدم دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم آمدم جـبـران کـنم اما نمیدانـم چـطور بس گـنهکارم خـدا آشـفـته احـوال آمدم دور از تو، من شکستم زیر بار معصیت من الف رفتم ز درگاهت ولی دال آمدم با گره بر زلف تو وا میشود این بخت من شب به شب در زلف تو دنبال اقبال آمدم فرصت گفتن ندادی زود بخـشیدی مرا هاج و واج از مهربانی ات خدا لال آمدم روزی اشک محرم فاطمیه دست توست یک شبِ دنبال کسب رزق یک سال آمدم دانه ای را دام کن تا که گرفتارش شوم در پی مهدی پی آن خط و آن خال آمدم قتلگاهم را خدا در روضه امشب جور کن که برای روضۀ شمشیر و گودال آمدم |